خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها) و استيضاح خليفه
زهرا عليها السلام در برابر پافشاري خليفه در غصب فدک، تصميم گرفت در حضور مسلمانان و در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله او را استيضاح نمايد و حق خويش را اثبات و توطئه را افشا نمايد، و براي اين منظور همراه گروهي از بانوان خاندان خود به مسجد آمد و در خطبه اي بسيار فصيح و شيوا حقايق را بيان فرمود، خطبه زهرا عليها السلام در اين مجلس روشنگر واقعياتي است که بلافاصله پس از وفات پيامبر در جامعه اسلامي رخ داده است
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلي ما أَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُکْرُ عَلي ما أَلْهَمَ، وَالثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَداها، وَ سُبُوغِ آلاءٍ أَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها وَ نَأي عَنِ الْجَزاءِ أَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ أَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لِاسْتِزادَتِها بِالْشُکْرِ لِاتِّصالِها، وَاسْتَحْمَدَ اِلَي الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها. وَ ثّني بِالنَّدْبِ اِلي اَمْثالِها»؛
«ستايش ويژه خداست بر آنچه انعام فرمود. و سپاس سزاي اوست بر آنچه الهام نمود، و ثنا و تحيت او را است بر آنچه از قبل عطا فرمود؛ از انواع نعمتهاي عام و شاملي که بدون سابقه (و حقي و طلبي از سوي کسي) خود آنها را آغاز کرد، و عطاياي گوارائي که به احسان و نيکي مرحمت کرد، و کمال منتها و نعمتهايي که استمرار بخشيد، نعمتهايي که شمار آن از شماره بيرون است، و مدت و سرانجام آن از پاداش و تلافي کردن دور است، و نهايت آن را نمي توان ادراک کرد، و مردم را براي افزودن نعمت به شکرگزاري فراخوانده است که دوام و افزايش نعمت با شکرگزاري پيوند و ارتباط دارد، و از آفريدگان به بزرگي نعمتها ستايش خواست، و با فراخواندن به نظاير آن نعمتها تجديد نعمت فرمود (و نعمتي دوباره بخشيد)».
«اَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا: اِنَّي فاطِمَةُ وَ اَبي مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عُوْداً وَ بَدْواً وَ لا أَقُولُ ما أَقُولُ غَلَطاً، وَ لا أَفْعَلُ ما أَفْعَلُ شَطَطاً، «لَقَدْ جائَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسَکُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْکُمْ بِالْمُؤْْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ» (1) فَاِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبي دُونَ نِسائِکُمْ، وَ أَخا ابْنِ عَمّي دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمِ الْمَعْزيُّ اِلَيْهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ
«اي مردم! بدانيد که من فاطمه ام و پدرم محمّد صلي اللَّه عليه و آله، دوباره مي گويم و نخست نيز گفتم، و آنچه مي گويم نادرست نمي گويم و آنچه انجام مي دهم بر خلاف حق انجام نمي دهم، «هر آينه پيامبري از خودتان به سوي شما آمد که رنج شما بر او ناگوار، و خواهان کثرت شما مسلمانان است، و بر مؤمنان دلسوز و مهربان مي باشد»، پس اگر نسب و نسبت او را بجوئيد و او را بشناسيد در مي يابيد که او پدر من است نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموي من است (3) نه مردان شما، و نسبت به خويشي با او چه نيکوست. صلي اللَّه عليه و آله
يَابْنَ أَبي قُحافَةَ! أَفي کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ أَباکَ وَ لا أَرِثُ أَبي؟ «لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً فَرِيّاً» (8) ، أَفَعَلي عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ إذْ يَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ» (9) ، وَ قالَ فيما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ يَحيِي بْْنِ زَکَرِيَّا إذْ قالَ: «فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْکَ وَلِّياً يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» (10) ، وَ قالَ: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلي بِبَعْضٍ في کِتابِ اللَّهِ» (11) وَ قالَ: «يُوصيکُمُ اللَّهُ في أَوْلادِکُمْ لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» (12) ، وَ قالَ: «إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَليَ الْمُتَقينَ» (13) ، وَ زَعَمْتُمْ أَنْ لا حُظْوَةَ لي وَ لا أَرِثُ مِنْ أَبي، وَ لا رَحِمَ بَيْنَنا، أَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِآيَةٍ أَخْرَجَ أَبي مِنْها؟ أَمْ هَلْ تَقُولُونَ: أَنَّ اَهْلَ مِلَّتَيْنِ لا يَتَوارَثانِ؟، أَوَلَسْتُ أَنَا وَ أَبي مِنْ أَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِه مِنْ أَبي وَابْنِ عَمّي؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ يَوْمَ حَشْرِکَ، فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَالزَّعيمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِيامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا يَنْفَعُکُمْ إِذْ تَنْدَمُونَ، وَ «لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌ» (14) ، وَ «سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقيمٌ» (15)
اي پسر ابي قحافه (ابوبکر)! آيا در کتاب خدا چنين آمده است که تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم ارث نبرم؟! همانا چيز بسيار زشتي آورده اي»، آيا عمداً کتاب خدا را ترک کرده و آن را پس پشت افکنده ايد؟ آنجا که مي فرمايد: «سليمان از پدرش داود ارث برد»، و در داستان يحيي بن زکريا مي فرمايد: «زکريا گفت خدايا از نزد خودت به من وارثي عنايت کن که از من و آل يعقوب ارث ببرد».
و مي فرمايد: «در کتاب خدا برخي از خويشان (در ميراث) سزاوارتر از برخي ديگرند» (16)
و مي فرمايد: «خداوند شما را در مورد (ميراث) فرزندانتان سفارش مي کند که سهم پسر دو برابر دختر است».
و مي فرمايد: «اگر (محتضر) مالي باقي گذاشته است (لازم است) وصيتي به نيکي براي پدر و مادر و نزديکان بنمايد و اين تکليفي بر حق و سزاوار است براي پرهيزکاران».
و شما مي پنداريد مرا منزلتي نيست و ارثي از پدرم به من نمي رسد، و قرابتي ميان من و پدرم وجود ندارد! آيا خدا شما را به آيه اي ويژگي بخشيده که پدرم را از حکم آن آيه خارج ساخته است؟
يا در مورد من و پدرم مي گوئيد: اهل دو دين هستند و از هم ارث نمي برند؟
آيا من و پدرم اهل يک دين نيستيم؟ يا شما به احکام خاص و عام قرآن از پدرم و پسر عمويم (امير مؤمنان علي عليه السلام) داناتر هستيد؟!
اينک (اي ابوبکر) خلافت و فدک، مهار شده و مهيا ارزاني تو باد و آن را بگير که در روز حشر و قيامت تو را ملاقات خواهد کرد، پس در آن هنگام خداوند نيکو داوري است و محمّد نيکو زمامدار و سرپرستي، و وعده گاه رسيدگي به اعمال تو قيامت است، و به هنگام رستخيز باطل پيشگان زيان خواهند کرد، و آنگاه است که پشيمان شويد و پشيماني برايتان سودي نخواهد داشت، و «براي هر خبري جايگاهي است» و «در آينده در مي يابيد که بر چه کسي عذابي فرود مي آيد که خوارش سازد و عذابي پايدار بر او واقع مي شود».